ایستگاه سربازی SoldiersStation

ساخت وبلاگ
تعویض آفتابه نفتی خاطره ای از م . م سلام علیکمجاتون خالی منطقه عملیاتی جنوب بودیم مدتی بود از عملیات و خط مقدم فارغ بودیم و گاهی به شو خی های وقت گذر می پرداختیم ، تا روحیه بچه ها ضعیف نشود . خب طبیعی هم بود ازهمه قشر و همه سن در رزمندگان بود ، مجرد و متاهل ، پیر و جوان ، کشاورز ، معلم ، بنّا ، دکتر ، مهندس ، مغازه دار و ... منم کارمند بودم و از طرف اداره بصورت داوطلب اعزام شده بودم .هوا سرد شده بود و شبها بدون روشن کردن چراغ والور نفتی نمی شد خوابید .ما دو تا آفتابه مشابه داشتیم که یکی ازاونها را برای نفت ریختن در چراغ نفتی و آفتابه دیگر رابرای دستشویی و شستن دست و صورت استفاده می کردیم .یکی از دوستان عادت داشت هر روز صبح اولین نفری باشد که بره دستشویی و آدم خوش اخلاق و شوخی بود یک روزصبح زودتر از او بیدار شدم ، دیدم هنوز خوابه فکری به سرم زدرفتم و آفتابه نفتی را با آفتابه آبی جابجا کردم و اومدم دراز کشیدم من خوابم برده بود ازقضا آمن روزدوست مورد نظر من که قصد شوخی با او داشتم خوابش برده بود و یکی دیگر از رزمندگان که آدم مُسِنّی هم بود و احترام خاصی بین بچه ها داشت زودتر بیدار شده بود و با آفتابه نفتی رفته بود دستشویی وقتی برگشته بود داد و بیداد راه انداخت و بچه ها بیدار شدند خب بیچاره حق داشت ، زیرا با نفت خودش را تمیز کرده بود این بزرگوار ناچار شده بود درآن هوای سرد با آب سرد خودش راتمیز و تطهیرکند و خودرا برای نماز آماده کند من مونده بودم چی بگمآخه کارم اشتباه بودچند روزی گذشت و احتمال حمله از طرف ایران داده می شدمنم داشتم عذاب می کشیدمیک روز بهش گفتم خلاصه اون مورد آفتابه یادت هست با تعجب گفت : آره گفتم : راستش کار من بود من اشتباه کردم وخدا شاهده قصدم کسی دیگه بود ایستگاه سربازی SoldiersStation ...
ما را در سایت ایستگاه سربازی SoldiersStation دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : karimivardanjania بازدید : 103 تاريخ : يکشنبه 25 دی 1401 ساعت: 1:23